وروجکی بنام رادمهر
سلام وروجک کوچولوی من
چند هفته ای دوباره باهمیم دیگه سر کار نمیرم آخه خیلی بد بود سر کار رفتن ، مهد کودک بردن تو ، احساس میکردم راحت نیستی ، البته منکر چیزهای خوبی که تو همین مدت کوتاه یاد گرفتی نمیشم اما صبح ها به زور بیدارت میکردم واقعا عذاب وجدان میگرفتم هی به خودم دلداری می دادم رادمهر هم مثل بچه های مهدکودکی دیگه ولی واقعا نمیشد ، دلم نمی اومد .
بالاخره با هزار زور و زحمت استعفام مورد قبول شد و از 10 مرداد دیگه سر کار نرفتم از اون موقع خیلی راحت تر شدم و تو هم خیلی آروم تر
پسر نازم من اوضاعت بهتر شده از نظر تغذیه ای و جسمی ، تو این مدت همش مریض بودی و دارو می خوردی .
اما حالا الان با هم صبح پا میشیم صبحانه میخوریم ، تلویزیون میبینیم ، کلاس نقاشی داریم هر روز با هم یه کار انجام میدیم ، یه روز با پاستل کار میکنیم ، یه روز گواش ، یه روز رنگ انگشتی .
عاشق خمیر بازی هستی خمیر بازی ها رو صاف میکنی بعد با لوازمی که داره روش شکل میاندازی بعد به منم میگی نگا کن و دست بزن . آفرین پسر گلمممممممممممممممم .
اما حالا یه فکر های برات دارم می خوام هفته ای دو روز بذارمت مهد از محیط مهد دور نشی با بچه ها بازی کنی آخه بچه ها رو خیلی دوست داری عزیزم .