دارم همه چی رو آماده می کنم تا ...
امروز نشستم و چند تا آهنگ جدیدو که دوستشون داشتم رو دانلود کردمبرای روز بیمارستان ، شاید بدردم بخوره و بهم انرژی بدهعکس های روی دوربین رو که عکسهای اتاق شما و وسایل شماست رو هم ریختم رو کامپیوتر تا دوربین برای روز ورود شما خالی باشه و آماده که هزار تا عکس از شما بگیریمو یادگاری داشته باشیم ، حتماً از عکس های شما ، اتاقت و وسایلت برات می ذارم تا یادگاری داشته باشی .
دوم آبان ساعت 7 عصر وقت دکتر دارم مطب دکتر مسچی ، بابایی هم می خواد بیاد ، باید بپرسیم که تاریخ دقیق اومدنت کی هست باید حسابی آماده باشیم ، همه چیز آماده برای ورود پسر مامان .
خیلی دلشوره دارم ، یه حس خاص و عجیب که هیچ وقت تجربه اش نکرده بودم ، حتی اونروزی که دیپلم گرفتم و احساس کردم راحت شدم خالی شدم از دوران درس و مدرسه ، روزی که دانشگاه کاردانی قبول شدم احساس یه شروع دیگه، شروعی که مدت ها منتظرش بودم و شب و روز براش گریه می کردم ،یا روزی که رفتم سر کار ،اون حس استقلال اون حس بزرگ شدن ،روزی که بابایی اومده بود خواستگاری ، اون حسباور نکردنیکه به کسی کهواقعاً دوستش داشتم رسیدم و میخوام باهاش زندگی مو شروع کنم ،روزی که کارشناسی قبول شدم و احساس خوب پیشرفت ، روزی که ازدواج کردم و رفتیم خونه خودمون اون حس لطیف و دوست داشتنی داشتن یه عشق برای همیشه، شبیه هیچ کدوم از این حس ها نیست ، شبیه هیچ کدوم . آخه مادر شدن یه چیز دیگس.