دلم برات یه ذره شده بود
سلام پسرم امروز وقت دکتر داشتم مامان از ظهر اومده بود پیشم بابایی هم یه کمی زود اومد تو رو گذاشتیم پیش مانی جونت و با بابایی رفتیم مطب دکتر مسچی، کمی نشستیم ما رو زود فرستاد تو بخیه هامو دکتر کشید و کمی دارو برام نوشت و اومدیم بیرون داروها رو گرفتیم رفتیم دو تا رستوران رو دیدیم برگشتیم خونه 5 رفتیم 7.5 خونه بودیم تو این دو ساعتی که بیرون بودیم نمی دونی چقدر دلم برات تنگ شده بود باورت نمی شه انگار یه چیزی ازم کم شده بود ، انگار یه چیزی گم کرده بودم ، الان میفهمم که چقدر دوست دارم .
امروز بعد از چند روز با بابایی تنهایی رفتیم بیرون ، دیگه از این به بعد همینه ، هواهای دو نفره ، کارای دو نفره ، بیرون دو نفره تمومه، تموم شد دیگه همه چی سه نفره استتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت.
هدیه زیبای خدای من به من
دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم