پنج ماهگی و ...
پسرم ،عشقم ،امیدم ، نفسم ،زندگیم ، عمرم ، نازنینم ، آروم جونم
همه هستی من
پنج ماهگیت مبارک
پسرم دیروز در پنج ماهگی تو کریرت نشستی و داشتی پاهاتو لمس می کردی ، با لمس کردن پاهای کوچولو و تپلت اونارو شناختی و داشتی کلی بازی می کردی.
دستهای کوچولوتو تقریباً یک هفته ای هست که شناختی و باهاشون بازی می کنی
همچنین دیروز داشتی از کریرت می اومدی بیرون که خیلی خنده دار بود
گل پسری ، بابایی پریروز اومد خونه و گفت که میای بریم کیش ؟ منم گفتم آره چرا نمی یام همین شد که بعد از رزرو بلیط و هتل بصورت کاملا غیر منتظره در عرض یک ساعت بلیط ها ok شد و ما مسافر کیش شدیم .البته ناگفته نماند کلیه زحمت هارو آقا پیمان (بابای پانیا ، دوست کوچولوت ) کشید و بلیط هارو برامون گرفت و هتل پیدا کرد .راستی می دونی اسم آژانس شون چیه ؟ پانیا پرواز نیلی ، اسم دوستت رو گذاشتن روش .
راستی ما داریم به اولین مسافرت زندگی گل پسرم میریم
امیدوارم حسابی خوش بگذره ، بزودی با عکس های جدید بر می گردم