رادمهررادمهر، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

رادمهر رنجبران

يازده سالگي ات پر بار و پر از موفقيت 😘

بازم شهرزاد مهربون و رادمهر مامان

سلام شهرزاد عزیز از همین جا می خوام که از مجله های خوبت و مطالب پر بارت تشکر کنم و از اینکه به منو رادمهر عزیزم لطف داری و هر دفعه تو یه قسمت عکس نازنین منو چاپ می کنی ازت ممنونم . اینم عکس رادمهر در قسمت پارک شادی مجله شهرزاد   ...
10 مهر 1391

یازده ماهگیت مبارک عزیزم

سلام عزیز دل مامان ، یازده ماهگیت مبارک . پسری باورت میشه که باورم نمیشه 11 ماه گذشته که اومدی و زمینی شدی فرشته من ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ پسر 11 ماهه من امروز از صبح که بیدار شدی فقط دارم خاطرات این 11 ماه رو مرور می کنم یاد روزی که انقدر کوچیک بودی که می ترسیدم بهت دست بزنم ، یاد روزایی که تو بغلم بودی و فقط نگات می کردم می دونی الان دلم برای اون روزا تنگ میشه آخه الان تو بغلم نمی مونی همش در میری فقط تو خواب می تونم بغلت کنم . خدایا ازت ممنونم که فرشته ای که برام فرستادی اینقدر مهربون ، ناز و باهوشه . خدایا ازت ممنونم که این موهبت رو به من هم عطا کردی ، داشتن یه پسر کوچولوی ناز و مهربون که وقتی میبینه ناراحتم و میاد منو بوس می کنه یه...
8 مهر 1391

رادمهر و کارهای جدید

سلام گلی مامان ، خوبی نازنینم می خوام امروزفقط از کارات بگم کارهایی که انجام میدی و مامان و بابا رو خوشحال می کنی ، جونم برات بگه که الان کامل راه میری و می ایستی از این سر خونه تا اون سر خونه رو طی می کنی و واسه خودت کیف می کنی اصلاً به چیزهایی که زیر پاته توجه نمی کنی به خاطر همین اسمت رو گذاشتم تانک ، آخه مثل تانک از رو همه چی رد میشی و عین خیالت هم نیست . بعد از همه خیلی از کلمه هایی رو که بهت میگم تکرار کن رو تکرار می کنی مثل : ددر ، لیدا ، باشه و چی ، مامان و آب رو هم که میگی .  فقط نمی دونم چرا کلمه بابا رو هر چی میگم تکرار کن نمی گی . می دونی بابایی ناراحته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به برنامه های کودک و cd  های...
3 مهر 1391

اولین آرایشگاه پسرم

سلام پسرم ، عزیز مهربون من ، دیروز برای اولین بار با هم رفتیم آرایشگاه کوکی جای جالبی بود ، تو هم مثل یه پسر ماه ساکت و آروم نشستی و اونجا هم از قضا cd های خاله ستاره رو گذاشتن و تو هم ساکت نشستی و نگاه کردی و یا با خانومی که باهات بازی می کرد بازی کردی . عزیزم دوست دارم . راستی کوکی یه یادگاری قشنگ هم بهت داد که عکسش رو برات میذارم.     ...
29 شهريور 1391

پسر 325 روزه ی منننننننننننننن

پسر نازم سلام عزیز دل مامان ، از شیطنت ها خیلی کلافه شدم، خیلی اذیتم می کنی الان هم همش به تلویزیون بدبخت گیر دادی و میری پشتش و سیم هاش رو در میاری و قطع و وصلش می کنی . نمی دونم چی بگم و چی کار کنم باید فعلاً دست رو دست بذارم تا کمی بزرگتر بشی عزیزم . مظلومیت شبهاتو می خوام ، توی خواب انقدر مظلوم هستی که دوست دارم فقط ببوسمت و تو بغلم نگهت دارم . عاشقتمممممممممممممممممممممممممم پسر     ...
28 شهريور 1391

پسرکم ، عزیز دلم

سلام پسرکم ، عزیز دلم. پسر نازم علاوه بر دست دسی و بوس کردن ، بای بای کردن هم یاد گرفتی عزیزم. وقتی میگم بای بای کن دستتو بلند می کنی و نگاه می کنی و بعد بای بای می کنی . فردا 8 شهریور صبح زود داریم میریم مسافرت ، بعد از برگشتن برات از مسافرت میگم و از عکساش برات میگذارم.     ...
7 شهريور 1391

رادمهر و شهرزاد مهربون

بله عکس گل پسر نازم دوباره تو شهرزاد چاپ شده اما ایندفعه 2 بار . یه بار تو جشنواره عکسخند ،یه بار هم تو مسابقه عکس روی جلد . دوستان عزیز رادمهر : اگه دوست دارید شماره 092 رو به شماره 20009592 sms کنید تا عکس رادمهر من هم روی جلد مجله شهرزاد چاپ بشه . از همتون ممنونم . پسر نازم یه دنیا دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم
6 شهريور 1391

عشق 290 روزه من

پسرم یواش یواش ، ولی کم راه میری زود خسته میشی و میشینی (از 286 روزگی ).سعی می کنی از مبل ها بالا بری ، و وقتی نمی تونی شروع میکنی به جیغ و داد کردن . از 286 روزگی بوس کردن یاد گرفتی و وقتی بهت میگم منو بوس کن میای و لباتو می چسبونی به لپم . نمی دونی چقدر این لحظه ها شیرین شدن برام . خیلی خوشحالم که در کنارتم و این لحظه هارو میبینم و لذت می برم . عاشقتم پسسسسسسسسسسسسسسسسسر   ...
25 مرداد 1391